شنبه، مرداد ۱۲

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست ...


رفتن نیلو تلخ بود و هنوز هم جاش اینجا خیلی خیلی خالیه اما هر بار که ایمیلی از اون می رسه صداش باز می پیچه و دلمون برای شیطنت هاش تنگ می شه برای تعریف کردن سفرهای پرماجراش با اون طنز کلامش و به موهبت تکنولوژی فکر می کنم که برای تلخ ترین دردها هم گاهی مرهم اندکی داره .
ازش پرسیدم گربه ها رو چکار می کنی: گفت بچه هام دیگه بزرگ شدن باید برن دنبال زندگی شون
هنوز به اون شب خداحافظی و بام تهران فکر می کنم و آخرین تصویرش تو ذهنم قاب شده. به عکس ها نگاه می کنم و به خاطرات این روزهایی که تند و تند رفتن تا نیلوفرمون به زندگی جدید با فرسنگ ها فاصله از ما ادامه بده و ما اینجا با دلتنگی هامون کنار بیایم... مثل اون شب آخر که ما بغض داشتیم پنهونی و نیل مسخره بازی در می آورد تا نوبت به عکسای یادگاری رسید و ما کم کم یادمون رفت که داره می ره انگار برای همیشه و معلوم نیست دوباره کی بتونیم ببینیمش .. کنار اومدیم اما با کلی دلتنگی
نیل جان دلمون کلی برات تنگ شده کاش وبلاگت رو این روزها زود زود آپ کنی که از حال و احوالت بی خبر نمونیم :-*

پی نوشت ها:

اینجا خلوته و سکوتش رو دوست دارم !

از استرس دادگاه محبوبه هم تا اطلاع ثانوی راحت شدیم :)

حق کسانی که کمپین رو امضا کردن برای دانستن پشت صحنه های سکوت یک ساله چون و چرا نداره .. مطلب خانم شکوه میرزادگی در همین مورد با عنوان از یک بال کبوتر به بال دیگر که پیشنهاد می کنم حتمن بخونید