یکشنبه، مرداد ۶

نمایشگاه عکس زن در بوفه گالری ماه مهر

دیروزعصر دو پیشنهاد داشتم .دعوت به یه تئاتر و یک نمایشگاه عکاسی با عنوان زن که در گالری ماه مهر برپا شده بود.اگه دغدغه ی مسائل زنان داشته باشید مطمئنا مثل من نمایشگاه عکس رو ترجیه میدادین ...با خودم فکر کردم یک گزارش هم برای سایت می نویسم و یک مصاحبه هم اگر شد می گیرم
خبر این نمایشگاه رو از یکی از دوستان شنیدم که او هم از بی بی سی خونده بود. نمایشگاه مشترکی از عکس های ساتیار امامی، مجید سعیدی، کارن فیروز، عباس کوثری و رضا معطریان.
ساعت 7 با همون دوست قرار می گذارم که تو حیاط گالری ببینمش گرما.. ترافیک و معطلی پشت چراغ قرمز ازیک طرف ، چراغ قرمز باک بنزین ماشین هم از طرف و خلاصه همه چیز دست به دست هم داده که اعصاب و روان من کاملا به هم بریزه. به هر ترتیبی که هست خودم رو با ده دقیقه تاخیر می رسونم به گالری ...
پوستر نمایشگاه : تا رها از راه برسه تصمیم می گیرم سرکی به طبقه پایین گالر ی بکشم و عکس ها رو می بینم :


قیمت این عکس 200 هزار تومن و کار محسن نامجو عکاس هنرمندی از اصفهان هست با خودم فکر می کنم با این قیمت کدوم آدمی عکس این پاها رو می خره که بزنه به دیوار خونه ش و به این که انگیزه ی این هنرمند محترم از گرفتن چنین عکسی چی می تونه باشه؟ بعد به مفهوم خلاقیت و هنر خلاق در عکاسی فکر می کنم !!
به حیاط برمی گردم و رها منتظرمه. جلو می افته و می ره به سمت بوفه. می گم بوفه چرا؟ مگه نگفتی دیر شده ؟ می گه نه خب همینجاست تو بوفه گالری! و همینجا بود که می بینید:

من بار اول بود به این بوفه گالری می رفتم و دنبال یه راهرو می گشتم که وصلمون کنه به سالن اصلی نمایشگاه مشترک عکاسی پنج هنرمند عکاس ! به اسم عکاسان برجسته ی کشورم فکر می کنم و به این بوفه گالری نگاه می کنم و فکر می کنم که چه اتفاقی می افته که در این سطح کارهاشون رو عرضه می کنن؟ به قول رها چه می کنه این پروپاگاندا! به ایده پشت برگزاری این نمایشگاه با موضوع زنان فکر می کنم و به این که نمایشگاهی با عنوان زن آیا باید در این سطح برگزار بشه؟
عکس های خوبی ارائه شده بودند اما هیچ نگاه خاصی نداشت یا حرفی برای گفتن:



تئاتر رو که از دست دادم و این هم از نمایشگاه عکس زن ..معده درد کلافه ام کرده بود..فکر کردم تا اینجا که اومدم لااقل یه چیزی بخورم این درد معده فروکش کنه.. یه اسنک مرغ با یه لیوان آب خنک و دو هزار و پونصد تومن پیاده می شم و دست از پا دراز تر بر می گردم به خیابون های شلوغ تهران!